تقدیم به کسی که خودش میدونه!
...
بالای پیچک
کرم شبتابی بود
و ماه نیش میزد
با نور خود بر آب.
چنین شد که من دیدم به رویا
ترانهای را
که نخواهم سرود هرگز.
ترانهای پر از لبها
و راههای دور دست،
ترانۀ ساعات گمشده
در سایههای تار،
ترانۀ ستارههای زنده
بر روز جاودان
*گارسیا لورکا*