Saturday, November 30, 2002

Lift me like an olive branch and be my homeward dove

0 comments
...........................................................

Friday, November 29, 2002

خُب تموم شد!

بالاخره این امتحانای لعنتی تموم شد 35 واحد درسی رو تو پنج روز پشت سر هم امتحان دادم، حالا میتونم یه‌کم زندگی کنم، فکر می کنم این امتحانا عذر موجهی باشه برای ننوشتن ولی خُب نوشتنی زیاد دارم به تدریج خواهم نوشت.
!Keep in touch

0 comments
...........................................................

Tuesday, November 26, 2002


دیروز به این نتیجه رسیدم که:
بارون قشنگه مادامی که تو ماشین گرمت نشسته باشی.
و این داستان به اینجا ختم نمیشه...

0 comments
...........................................................

Saturday, November 23, 2002


...
حقیقتِ ناباور
چشمانِ بیداری کشیده را باز یافته است:
رویایِ دلپذیر زیستن
در خوابی پا در جای‌تر از مرگ،
از آن پیش‌تر که نومیدیِ انتظار
تلخ ترین سرودِ تهی دستی را باز خوانده باشد. ...


"شاملو"

0 comments
...........................................................

Thursday, November 21, 2002


یک روز خاکستری، درست مثل خیلی روزهای دیگه، وقتی چشم باز می کنم یه Monitor بزرگ سیاه، خالی، یه keyboard که داره بهم دهن‌کجی می کنه. بلند می شم، آفتاب بی رمق پاییزی پهن شده روی زمین، تمام شرایط یک روزِ کسل کننده فراهمه. طبق معمول اولین کاری که می کنم روشن کردنِComputer بعد میرم دنبال صبحانه یک لیوان بزرگ قهوۀ فرانسه، صدای boot شدن کامپوتر به نشانۀRun شدن Windows قطع میشه، در حالی که لیوان قهوه دستمه وارد اتاقم می شم پیپم رو از توتون های سوختۀ دیشب خالی می کنم و دوباره پر می کنم، به اینترنت connect می شم و در حالی که صبحانه می خورم( قهوه با پیپ!) نگاهی به دنیا می اندازم، بعذ از یک ساعت گردش روزانه می روم سراغ کتابهای قطور و خواب‌آور. چند ساعتی کلنجار می رم باهاشمون و بعد...
چه ساده چند Pulse الکتریکی، روز آدم رو عوض می کنه!

0 comments
...........................................................

به باد که در گذار از درختان ترانه ای شد،

هیچ مهم نیست که امروز چه روزیه، اصلاً مهم نیست که امروز چهار شنبه، 2002/11/20 یک روز زوجه. اهمیتی نداره، من می نویسم.

بهتره از یک خاطره شروع کنم، سالها قبل، خیلی پیشتر ها یعنی میلیونها سال پیش وقتی کودکی خردسال بودم...
بیشتر شبیه افسانه شد تا خاطره!

بگذار از آینده‌ام بگویم، بعد از اینکه درسم را تمام کردم وقتی همۀ علوم را به تمامی آموختم یعنی در سال n-1 قصد دارم...
این هم که شبیه داستانهای Sci-Fi شد.

پس بگذار از حال بگویم ، دقیقاً در این لحظه...
نمی شه ! آخه لحظه‌ها برای لحظه‌ای می پایند.

اصلاً بهتره از خودم بگم، خارج از بعد زمان(با عرض پوزش خدمت فیزیک دانان و فیزیک دوستان) از وجود مجرد ِ خودم... نه، این هم ارزش وقت گذاشتن را نداره!

پس میتونم بپردازم به اینکه امروز چهار شنبه بود و یکی از روزهای زوج هفته!
آره این بهتره، ملموس‌تره، حتی شاید از همه چیز مهمتر باشه!

0 comments
...........................................................

Wednesday, November 20, 2002

We asked for signs
:the signs were sent
the birth betrayed
the marriage spent
Yeah the widowhood
-- of every government
.signs for all to see



Anthem Written and sung by L.Cohen

0 comments
...........................................................

به بهانه ای ،

امروز می خواستم چیزی بگویم ولی نگرانی مجالم نمی داد. حالا که نگرانی برطرف شده و همه جا امن و امان است، به آسودگی می توانم به حرف‌هایم برسم؛ من با تلاش برای بهبود وضعیت مخالفتی ندارم، آنچه که مخالفت من را بر می انگیزد تلاش مذبوحانه است.
چیزی که از تاریخ باید عایدمان شود ، طول سبیل ستارخان و متراژ پارچۀ دستار مدرس نیست.
تاریخ آنچه که ما نیازمند درک آنیم به ما می بخشد به شرط آنکه درست نگاهش کنیم.

قیاس به نفس نمی کنم، از جانب خودم می گویم:

به صِرفِ دانشجو بودن و مطالعۀ چهار جلد کتاب، چنان ادعای فهم می کنم که گویی تمام علوم تراوشات ذهنی من است. برداشت‌های ناقص خود را بر همه چیز تعمیم می دهم و به واقع از خودم بازیچه ای می سازم در خور استهزا.
بیش از این به سیاست نمی پردازم. طعمش را چشیده‌ام و به هیچ دوستی توصیه‌اش نمی کنم ، بیش از این هم وقت خودم را مصروفش نمی کنم. بین سیاست و یک سنگ ریزه ، سنگ ریزه را دوست تر می دارم.

و اما یک پیشنهاد: کتاب فلسفۀ تاریخ اثر آرنولد تاین‌بی و تاریخ رنسانس اثر آلبر ماله (جلد چهارم از مجموعۀ تاریخ تمدن اثر همان نویسنده) را بخوانید و از بازی لذت ببرید!

0 comments
...........................................................

Tuesday, November 19, 2002


امشب (امروز؟) اوج بارش اسدی بود، من به دو دلیل هیچ جا نرفتم، یکی اینکه به زودی کلی امتحان دارم و یکی اینکه peak بارش از ایران دیده نمی شد!
ولی خب نمی شه که شب بارش اونم بارش اسدی نشست و درس خوند، می شه؟
من هم رفتم پشتبون ساختمان و مشغول شدم یه 20 دقیقه ای دنبال شهاب بودم که توی موقعیت من ZHR ش چیزی حدود 30-40 بود واقعاً ارزش نداشت بخاطرش کلی رانندگی کنم. بعد دیدم حالا که من اومدم بد نیست یه رصد کوچولو هم داشته باشم خلاصه اومدم پایین و تلسکوپ و دم و دستگاه رو بردم، بعدم نشستم تنهایی‌هام رو ریختم توی پیپم و فندک زدم و یه پک عمیق... .
تنهایی رو باید استنشاق کرد!

0 comments
...........................................................

Monday, November 18, 2002

خب ،

این هم از اندک تغییراتی جهت تسهیل تحمل این وبلاگ!

0 comments
...........................................................

Sunday, November 17, 2002


کی میشه من فرانسوی هم یاد بگیرم تا یک‌خورده از احساس بی سوادیم کاسته بشه؟

0 comments
...........................................................

Saturday, November 16, 2002

به بهانۀ عکسی در وبلاگ لیلای لیلی:



لئونارد نورمن کوهن (Leonard Norman Cohen) نویسنده ، شاعر ، ترانه‌سرا و خوانندۀ بزرگ ، از معدود هنرمندانیست که از دهۀ 60 تا کنون در صحنۀ موسقی حضور داشته و به واقع ، حضوری در خور تقدیر.

بیش از چهار دهه فعالیت در این زمینه وی را مبدل به افسانه‌ای زنده نموده است.

وی طی بیش از پنج دهه فعالیت ادبی ، اشعار و ناو‌ل‌های(Novel) بسیاری از خود به یادگار نهاده و جوایز بسیاری نیز از‌آن خویش کرده است.
از‌آن جمله:


1955 MacNaughton Prize for creative writing
1959 Canada Council Arts Scholarship
1961 Canada Council Arts Scholarship (for The Spice-box of Earth)
1963 The CBC Prize
1964 Quebec Literary Prize (for The Favourite Game)
1969 Governor General's Literary Award for English Language Poetry (for Selected Poems 1956-1968, he declines the prize)
1970 Honorary Degree (Dalhousie University, Halifax, Canada)
1985 Canadian Author's Association Literary Award for Poetry (for Book of Mercy)
1985 Juno Award for Best Movie Score (for Night Magic)
1985 The Golden Rose of Montreux (for I'm a Hotel)
1988 Crystal Globe Award (for 5.000.000 sold records outside the USA)
1991 Juno Award for Canadian Music, Hall of Fame, Toronto
1991 Juno Award for Songwriter of the Year (for Bird on a Wire)
1991 Officer of the Order of Canada
1992 Honorary Degree (McGill University)
1993 Juno Award for Best Male Vocalist of the Year
1993 Juno Award for Best Video (for Closing Time)
1993 Governor General's Performing Arts' Award


برای آشنایی بیشتر با خط سیر زندگی این هنرمند به اینجا مراجعه کنید.




0 comments
...........................................................

Friday, November 15, 2002

ایهاالناس ،

یک نفر من ُ تهدید کرده که اگر تا آخر امتحاناتم زود تر از ساعت 11-12 شب online بشم اون میدونه و من !

تازه شبهای بارونی هم اجازه نمیده برم بیرون قدم بزنم تا... آخر امتحاناتم.
آخه من چه کنم؟
تازه ، میگه هرچی می خوای تو Weblog بنویسی ، در طول روز و در حین درس خوندن(!) یادداشت کن و بعد تو همون ساعت 11-12 که online هستی اونارو هم publish کن. خوب اگه اینجوره من برای چی هی میرم اینترنت ِ Unlimited میگیرم؟

خلاصه من گفته باشم اگه برم سراغ اون خودنویس قدیمیه ، دیگه اینطرفها پیدام نمیشه ها. از من گفتن بود دیگه خود دانید.

0 comments
...........................................................

Thursday, November 14, 2002

ظاهراً چاره‌ای نیست به جزاینکه پیپم را روشن کنم وLeonard Cohen را دریابم .

!Sit relax and smoke your pipe, don’t mind tomorrow. Carpe diem
(.Don’t look at me such. I know it’s so strange with me, but there is no choice)

0 comments
...........................................................


جایی میان بادهای سرد و سرگردان
جایی میان پرتردد خارها
میان امواج سرد اقیانوس ،

آرمیده ام
جایی میان باد های سرگردان .

0 comments
...........................................................

Wednesday, November 13, 2002

پدرم وقتی مُرد ، پاسبان‌ها همه شاعر بودند.

0 comments
...........................................................

Tuesday, November 12, 2002

بالاخره یه RM Producer پیدا کردم...







A Thousand Kisses Deep
by L.Cohen


,The ponies run, the girls are young
.The odds are there to beat .
- You win a while, and then it's done
.Your little winning streak
And summoned now to deal
,With your invincible defeat
,You live your life as if it's real
.A Thousand Kisses Deep


,I'm turning tricks, I'm getting fixed
.I'm back on Boogie Street
You lose your grip, and then you slip
.Into the Masterpiece
,And maybe I had miles to drive
:And promises to keep
,You ditch it all to stay alive
.A Thousand Kisses Deep


,And sometimes when the night is slow
,The wretched and the meek
,We gather up our hearts and go
.A Thousand Kisses Deep


Confined to sex, we pressed against
:The limits of the sea
I saw there were no oceans left
.For scavengers like me
I made it to the forward deck
- I blessed our remnant fleet
,And then consented to be wrecked
.A Thousand Kisses Deep


,I'm turning tricks, I'm getting fixed
.I'm back on Boogie Street
I guess they won't exchange the gifts
.That you were meant to keep
And quiet is the thought of you
,The file on you complete
,Except what we forgot to do
.A Thousand Kisses Deep


,And sometimes when the night is slow
,The wretched and the meek
,We gather up our hearts and go
.A Thousand Kisses Deep


,The ponies run, the girls are young
...The odds are there to beat

0 comments
...........................................................

Saturday, November 09, 2002


من تمامی ِ مرده‌گان بودم:
مردۀ پرنده‌گانی که می خوانند
و خاموشند،
مردۀ زیباترین ِ جانوران
بر خاک و در آب ،
مردۀ آدمیان از بد و خوب .

من آنجا بودم
در گذشته
بی سرود .

با من رازی نبود
نه تبسمی
نه حسرتی .

به مهر
مرا
بی‌گاه
در خواب دیدی
و با تو بیدار شدم



"شاملو"

0 comments
...........................................................


اونقدر در زندگی غرق شدم که یادم می ره زندگی کنم! مدتهاست که نتونستم برم یه گوشه ای آسمون صاف پیدا کنم ، به مشاهدات نجومیم برسم. هیچ خوب نیست آدم دوستِ قدیمیش رو فرا موش کنه. جای ِ بسی تأسفه.

0 comments
...........................................................


میگم تابستون که هوا گرمه ، زمستون و پاییز هم که سرده پس کی باید رفت کوه؟ مُردم از بی کوهی! اون موقع‌ها که جَوون بودم زمستون وقتی برف می‌اومد ، یخ شکن می بستم می رفتم کوه کلی هم کیف میداد. اما حالا چی؟

0 comments
...........................................................

یکی من ُ نجات بده !

از سه شنبه شب ساعت 10:30 تا الان تو خونه بودم که درس بخونم ، که البته بیشترش هم به Download کردن و Print گرفتن ِ Mark Exam گذشته.

0 comments
...........................................................

Friday, November 08, 2002


تصور می کنی یک اعدامی ، در آخرین لحظات به چی فکر می کنه؟

0 comments
...........................................................


لذت دریافت یکE-Mail اونم تو این ساعت ،
فکر اینکه دوستی در این نزدیکی زندگی میکنه که حتی در ساعات آغازین روز هم فراموشت نکرده ، خیلی دلپذیره .
گاهی خَرق ِ عادت طعم مطبوعی داره.

0 comments
...........................................................

Wednesday, November 06, 2002


حکایت وبلاگ نوشتن من هم خنده داره ، هر وقت با قصد قبلی میشینم که بنویسم ، نمیشه . اما هر وقت که فراموش می کنم اصلا ً چیزی به نام ِ وبلاگ وجود داره ، حس ِ نوشتنم گل می کنه . عجب آدمایی پیدا میشن تو این دوره زمونه.

0 comments
...........................................................


آغوش می گشایم
به وسعت چیزی شناور
در اثیر.

هیچ
در میانه
معلق،
خیره می نگرد.

0 comments
...........................................................


- دوست داشتن هم از خودخواهی سرچشمه میگیره ، نه؟
- از دیدگاه ِ منط...
- خُب بسه!

0 comments
...........................................................

به نو کردن ِ ماه
بر بام شدم
با عقیق و سبزه و آیینه
داسی سرد بر آسمان گذشت
که پرواز کبوتر ممنوع است.
صنوبرها به نجوا چیزی گفتند
و گزمه‌گان به هیاهو شمشیر در پرندگان نهادند.
ماه
برنیامد.

"َشاملو"

0 comments
...........................................................

Monday, November 04, 2002


خوب، از امشب یه مهمون ِ جدید دارم!
از وقتی که اومده خونه همش روی تخت و صندلی من لَم داده ، حتی در حین نوشتن این چند خط هم اومده نشسته روی پای من.

میدونم چقدر کنجکاوی آدم رو اذیت می کنه برای همین ، یه راهنمایی کوچک می کنم:
برای اطلاعات بیشتر به شاهکار مولانا ، مثنوی ِ معنوی(تصحیح ِ رینولد نیکلسون) ، دفتر سوم ، بیت 567 مراجعه کنید.

چی؟ دیگه کنجکاوی اذیتتون نمی کنه؟ (; خوب پس نمی خواد به اونجا مراجعه کنید. خودم حدس می زدم . ((:

0 comments
...........................................................

Sunday, November 03, 2002

هیچ ،

میگم: این پرندۀ بیچاره رو چرا خریدی؟
میگه: خیلی قشنگه دوستش دارم!
میگم: فکر می کنی اونم تو رو دوست داره؟ آخه یک طرفه نمی‌شه که.

سرش رو پایین میندازه و میره تو فکر

میگه: خوب براش یه قفس می گیرم که شیشه‌ای باشه تا میله ‌هاشو نبینه ، یه قفس Transparent !
میگم: قفس مگه چیه؟ فضایی که برای زندگی ِ موجودی!تعریف میشه. حالا چه فرقی می کنه اونچه که فضا رو محصور میکنه دیده بشه یا نه؟
چطور جرأت می کنی برای پرواز یک پرنده مرز قائل بشی؟
میگه: آخه خیلی قشنگه ، دوستش دارم !
میگم: نه ، هیچی نمیگم . فقط سَرَم رو میندازم پایین و به فکر فرو میرم .

0 comments
...........................................................

Saturday, November 02, 2002


فسرده
در دل بهاری گرم
در محیطی یخ زده
کلماتی خالی از عشق
نوازشی سرد .

فسرده
در دل تابستانی داغ
در تکراری غم انگیز
بی علاقگی
دلسردی مرگ‌زا .

فسرده
در دل پاییزی دلپزیر
در بی توجهی
نگاهی مشکوک
نومیدی .

آب شده
در دل زمستانی یخ زده
در دستی گرم
در نگاهی مهر آمیز
در حرارت نفسی داغ .

"مارگوت بیکل"

0 comments
...........................................................

Friday, November 01, 2002

HAPPY HOLLOWEEN

0 comments
...........................................................

The sky will widen
We had enough of it
To live in the ruins of the sleep
In the low shade of the rest
Tiredness of the abandonment
. by Paul Eluard

Note on Nothing

Home

E-mail

Archive

Links

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  Blogroll Me!

  Powered By Blogger TM

:Recent Posts
Boogie Street
Dream
THEOCRACY
The bottleneck
Sword
Patience
(!Web (the natural one
Wonder
Departure
Accusation