Tuesday, January 28, 2003


چقدر خوبه که کسی اینجا رو نمی شناسه، اینجا من رو یادِ یه دخمۀ تاریکِ مرطوب می اندازه که از سوراخ های سقف باریکه های نور معلق اند و تارعنکبوت....یک عنصرضروری برای یک همچین جایی.


امروز بعد از n سال سوار تاکسی شدم، اولش خیلی جا خوردم آخه یادم نبود که هنوز هم حمام کم‌یابه!


دلتنگی‌هایم را با خویش ببر تا اقیانوس نیز بداند!

شب خوش

0 comments
...........................................................

Wednesday, January 22, 2003

COMING BACK TO LIFE



Where were you when I was burned and broken

While the days slipped by from my window watching

Whwere were you when I was hurt and I was helpless

Because the things you say and the things you do surround me

While you were hanging yourself on some one else's words

Dying to believe in what you heard

I was staring straight into the shining sun



Lost in thought and lost in time

while the seeds of life and the seeds of change were planted

Out side the rain fell dark and slow

While I pondered on this dangerous but irresistable pastime

I took a heavenly ride through our silence

I knew the moment had arrived

For killing the past and coming back to life



I took a heavenly ride through our silence

I knew the waiting had begun

and headed straight . . . into the shining sun

0 comments
...........................................................

Sunday, January 19, 2003


چند روزی است که سرم شلوغ شده، به زودی خواهم نوشت.

0 comments
...........................................................

Sunday, January 12, 2003

رهگذر شاخۀ نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید

به خاطر داری؟
برایم خواندی،
و من در خالی حضورت این بار می خوانم.
نه، می دانی حافظه ام یاری نمی کند از کتاب می خوانمش ولی نشانه‌ها را خوب می شناسم، خوب.


نشاني


«خانة دوست كجاست؟» در فلق بود كه پرسيد سوار.

آسمان مكثي كرد.

رهگذر شاخة نوري كه به لب داشت به تاريكي شن ها بخشيد

و به انگشت نشان داد سپيداري و گفت:


«نرسيده به درخت،

كوچه باغي است كه از خواب خدا سبزتر است

و در آن عشق به اندازة پرهاي صداقت آبي است.

مي روي تا ته آن كوچه كه از پشت بلوغ، سر بدر مي آرد،

پس به سمت گل تنهايي مي پيچي،

دو قدم مانده به گل،

پاي فوارة جاويد اساطير زمين مي ماني

و ترا ترسي شفاف فرا مي گيرد.

در صميميت سيال فضا، خش خشي مي شنوي:

كودكي مي بيني

رفته از كاج بلندي بالا، جوجه بردارد از لاية نور

و از او مي پرسي

خانة دوست كجاست.»

0 comments
...........................................................

Friday, January 10, 2003

غلبۀ نور بر تاریکی!

یک دروغ تاریخی
این دو فقط جاهاشون رو با هم عوض می کنند.
یک نوع معامله!

0 comments
...........................................................

Thursday, January 09, 2003


خیلی خطم خوبه، Negative وTransparentهم کردمش، حالا خودمم نمی تونم بخونمش!

0 comments
...........................................................

Wednesday, January 08, 2003


0 comments
...........................................................

Tuesday, January 07, 2003


هزارتو هایی که
زمان می سازدشان
ناپیدا می‌شوند.
(تنها بیابان
می‌ماند)

دل، چشمۀ آرزو
نا‌پیدا می‌شود.
(تنها بیابان
می‌ماند)

تصویر سپیده‌دم
و بوسه‌ها
نا‌پیدا می‌شود.
تنها بیابان
می‌ماند
بیابانی
بی‌انتها.



"لورکا"

0 comments
...........................................................

Monday, January 06, 2003


!!Tomarrow, might be another day

0 comments
...........................................................

Friday, January 03, 2003


دلم برای آدمها می سوزه،
آنقدر مشغول گفتن حرفهای خویش می شوند که
شنیدن را فراموش می کنند.
بیچاره ما آدمها.

0 comments
...........................................................

Thursday, January 02, 2003



چشمانم را به تو می دهم
و دستانم را به مترسک(برای بازی کلاغان)

و افکارم را
افکارم را گشاده دست به تاریکیِ سطل های زباله
که امین ترین نگاهبانان اند

مرا با خویش رها کنید
مرا با چشم خانه ای خالی، جمجمه ای تهی
و سینه ای مالامال از هیچ رهاکنید

مرا با خویش فرو گذارید
تا در خلا ذهنم

صدای گامهای خون در رگها
یگانه چیزی باشد
درندۀ پرده های گوش

مرا فروگذارید با چشم خانه هایی سر ریز از آب شور

مرا تهی از خویش،
رها کنید.


0 comments
...........................................................

The sky will widen
We had enough of it
To live in the ruins of the sleep
In the low shade of the rest
Tiredness of the abandonment
. by Paul Eluard

Note on Nothing

Home

E-mail

Archive

Links

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  Blogroll Me!

  Powered By Blogger TM

:Recent Posts
Boogie Street
Dream
THEOCRACY
The bottleneck
Sword
Patience
(!Web (the natural one
Wonder
Departure
Accusation