Saturday, November 09, 2002


من تمامی ِ مرده‌گان بودم:
مردۀ پرنده‌گانی که می خوانند
و خاموشند،
مردۀ زیباترین ِ جانوران
بر خاک و در آب ،
مردۀ آدمیان از بد و خوب .

من آنجا بودم
در گذشته
بی سرود .

با من رازی نبود
نه تبسمی
نه حسرتی .

به مهر
مرا
بی‌گاه
در خواب دیدی
و با تو بیدار شدم



"شاملو"

0 comments
...........................................................

The sky will widen
We had enough of it
To live in the ruins of the sleep
In the low shade of the rest
Tiredness of the abandonment
. by Paul Eluard

Note on Nothing

Home

E-mail

Archive

Links

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  Blogroll Me!

  Powered By Blogger TM

:Recent Posts
اونقدر در زندگی غرق شدم که یادم می ره زندگی کنم! م...
میگم تابستون که هوا گرمه ، زمستون و پاییز هم که سر...
یکی من ُ نجات بده ! از سه شنبه شب ساعت 10:30 تا ...
تصور می کنی یک اعدامی ، در آخرین لحظات به چی فکر م...
لذت دریافت یکE-Mail اونم تو این ساعت ، فکر اینکه د...
حکایت وبلاگ نوشتن من هم خنده داره ، هر وقت با قصد ...
آغوش می گشایم به وسعت چیزی شناور در اثیر. هیچ در ...
- دوست داشتن هم از خودخواهی سرچشمه میگیره ، نه؟ - ...
به نو کردن ِ ماه بر بام شدم با عقیق و سبزه و آیین...
خوب، از امشب یه مهمون ِ جدید دارم! از وقتی که اومد...