Sunday, March 30, 2003


کوتاه اما کافی، ذرات ريز بارون، مِه و ابر و ... سکوت به وسعت تنهايي. فراموشی، همه چيز و جا گذاشتم، خودم رو هم؛ فقط اونايي که واقعاً لازم بود رو بردم، رفتم يه جای خوب، جايي که تا دلم مي خواست تنها بودم با يه عالمه آدمای خوب که راحت تنهام می گذاشتنن. قدم زدن زير بارون با يک دنيا فکرهای خوب ، دم صبح تو ساحل، باد سرد که همه چيز رو با خودش می برد و يه خالی کرخ شده باقی مي گذاشت. يه جای آروم، يه خونة قشنگ که توش پر از دود بود. يه خونة تمام چوب، یه شومينة بزرگ، بوی چوب سوخته، بوی رطوبت که خودشو لای بوهای ديگه پنهان می کرد. يه کتاب خوب پر از شعرهای زيبا و ساعتها آرامش، ساعتهايي که بدون همه چيزهايي که جا گذاشته بودم می تونستم پرش کنم پر از سکون پر از لذت، پر از خنده. تلفن های شبانه . بريدن از دنيا، جايي که هيچ خبری درش رسوخ نمی کرد. آرامش بی خبری. يه جای دور.

0 comments
...........................................................

The sky will widen
We had enough of it
To live in the ruins of the sleep
In the low shade of the rest
Tiredness of the abandonment
. by Paul Eluard

Note on Nothing

Home

E-mail

Archive

Links

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  Blogroll Me!

  Powered By Blogger TM

:Recent Posts
اين تکراري ترين اتفاق ساده را بهت تبريک میگم، سال...

اين سرود سپاسی ديگر است سرود ستايشی ديگر: ستايش دس...
The wind of change
چه کسی بود که پای از میانۀ درِ نیم گشوده واپس کشی...
حقیقت سفید • یو‌هو، چه اسکیی بریم • لعنتی، بازم...
بی تو جز گسترۀ بی‌کرانه نمی بینم میان گذشته و امرو...
قدم که می زنی گل‌آلود می شوی. آبِ در حرکت ستاره ه...
• خوب جشنوارۀ من هم تموم شد، یک هفته، سرشار از خوش...
• چقدر خوبه که کسی اینجا رو نمی شناسه، اینجا من رو...