Tuesday, January 28, 2003


چقدر خوبه که کسی اینجا رو نمی شناسه، اینجا من رو یادِ یه دخمۀ تاریکِ مرطوب می اندازه که از سوراخ های سقف باریکه های نور معلق اند و تارعنکبوت....یک عنصرضروری برای یک همچین جایی.


امروز بعد از n سال سوار تاکسی شدم، اولش خیلی جا خوردم آخه یادم نبود که هنوز هم حمام کم‌یابه!


دلتنگی‌هایم را با خویش ببر تا اقیانوس نیز بداند!

شب خوش

0 comments
...........................................................

The sky will widen
We had enough of it
To live in the ruins of the sleep
In the low shade of the rest
Tiredness of the abandonment
. by Paul Eluard

Note on Nothing

Home

E-mail

Archive

Links

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  Blogroll Me!

  Powered By Blogger TM

:Recent Posts
COMING BACK TO LIFE Where were you when I was bu...
چند روزی است که سرم شلوغ شده، به زودی خواهم نوشت.
رهگذر شاخۀ نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشی...
غلبۀ نور بر تاریکی! یک دروغ تاریخی این دو فقط جاه...
خیلی خطم خوبه، Negative وTransparentهم کردمش، حالا...

هزارتو هایی که زمان می سازدشان ناپیدا می‌شوند. (ت...
!!Tomarrow, might be another day
دلم برای آدمها می سوزه، آنقدر مشغول گفتن حرفهای خو...
چشمانم را به تو می دهم و دستانم را به مترسک(برای...