Thursday, January 29, 2004

مي‌دوني ، فكر مي‌كنم كلمه سفر غم انگيز تر از اون چيزيه كه به‌طور فيزيكي در پي داره، مثلا همين كه مي دوني اين قرار يه سفر باشه، باعث مي شه در همون ساعات اوليه دچار افسردگي و دلتنگي بشي. اين درحاليه كه شايد در حالت عادي هم همين قدر همديگه رو نبينيم اما حرف سفر كه مي‌شه...
حرف رفتن كه ميشه قبل از اونكه حتي قدمي برداشته بشه قلب آدم فشرده مي‌شه.

0 comments
...........................................................

The sky will widen
We had enough of it
To live in the ruins of the sleep
In the low shade of the rest
Tiredness of the abandonment
. by Paul Eluard

Note on Nothing

Home

E-mail

Archive

Links

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  Blogroll Me!

  Powered By Blogger TM

:Recent Posts
الآن مي خواستم كاست "باغ آيينه" اثر شاملو رو بگذا...
مي‌خوام بگم اين ما نيستيم كه نقشمون رو انتخاب مي ك...
-"به كجا چنين شتابان؟" گون از نسيم پرسيد. -"دل من ...

زود بود، زود، خيلي زود شايد زود نبود، راهش اين نب...
... آه زمين تنها مانده! زمين رها شده با تنهايي خوي...
You are never given a dream without also being giv...
... زبانی صابونی داشت واژه هایش را شست و خاموش شد ...
يه شاهكارِ موجز!
از وقتي كه يادم مياد همينجور بوده؛ هر وقت به كسي ي...