به بهانه خرداد
به دوم خردادها فكر نميكنم، به آدمهاي خوشپوش با لبخندهاي سياسي فكر نميكنم( حتي ارزش فكر كردن رو نداره)، من به سياست فكر نميكنم به قيمت نفت سبك تگزاس فكر نميكنم؛ ولي گاهي به آدمهايي فكر ميكنم كه سالها پيش در يك فاجعه انساني، ميانه دنياي مدرن كشته شدند. به آدمهايي كه ميشناختم به آدمهايي كه سالها پيش در دهه شصت خورشيدي، وقتي كودكي بودم از زندگي محروم شدند فكر ميكنم. به روزهايي فكر ميكنم كه يونيفرم Us Air Force ميپوشيدم و سر پستهاي خياباني كه سرباز جمع ميكردند، زير صندلي ماشين مدل سال پدرم پنهان ميشدم. به آدمهايي فكر ميكنم كه به فجيعترين حالت قصابي شدند تا من حالا راحت اينجا در ارتفاع سي و چند متري زمين راحت بشينم پشت كامپيوترم، در حالي كه پا روي پا انداختهام و توتونCaptain Black آمريكايي رو درون پيپ انگليسيم دود ميكنم و قهوه فرانسه تلخ جرعه جرعه گلوم رو نوازش ميده و به موزيك آمريكاي لاتين گوش ميكنم. من به كساني فكر نميكنم كه ناشيانه خودشون رو پشت ميليونها مرده پنهان كردن. من به حسابهايي فكر نميكنم كه به تعداد قربانيان جنگ به توان انگشتان دستان صاحبانشان اعتبار دارند. به اهداف بلند مدت و ميان مدت فكر نمي كنم. در عوض به كساني فكر مي كنم كه قرباني شدند (بي هيچ چشمداشتي، بي هيچ طمعي) تا من در نور ملايم در يك خانه زيبا، پا روي پا بلغزانم و به ليوان Bloody Mary لبي بزنم و در مورد فلسفه علم مدرن داد سخن بدهم و فكر كنم كه چه شب خوبي است. به كساني فكر ميكنم كه به سادگي نوشتن واژه مرگ، مردند تا من امروز به راحتي Copyright يك نويسنده را به استهزا بگيرم و يك نسخه سياه و سفيد با كيفيت عالي و به 5/1 قيمت واقعياش براي خودم دست و پا كنم. به كساني فكر ميكنم كه خود را قرباني جامعه به ظاهر مدرن وبَزَك كرده كشور كردند و جامعه هنوز اونها رو مقصر ميدونه . به كساني فكر ميكنم كه ...
خوب صادقانه بگم حداقل گاهي (هرچند كم) به اين موضوع فكر ميكنم. بهتره با خودمون روراست باشيم، اگر اون موقعيت دوباره پيش بياد، چند نفرمون حاضريم داوطلب بشيم؟ تكليف من كه روشنه!
پس حداقل از كاري كه ديگران كردند و ما توانش رو نداريم ، ايراد نگيريم.
پ.ن. : ميدونم كه از پشت اين نوشتهها هنوز اون كودك ايدهآليست ديده ميشه ولي اگر آدم همه ايدهآلهاش رو حتي از مخفيترين لايههاي ذهنش هم پاك كنه ديگه چي باقي ميمونه؟ پس تكليف اون سرشت انساني چي ميشه؟