Friday, June 11, 2004

تجربه‌های کوچک زندگی

۱- چه خوب شد که شوخی بود چون من انرژیی برای رفع اتهام نداشتم.

۲- آدم خِنگ، کار ۲‌میلیونی رو میگه فکر می کردم نیم‌میلیون میشه نهایتاً.

۳- مدیر عامل یه کارخونه که سهامش از پارسال تا امسال ۱۰۰٪ افزایش بها داشته، وقتی میگم "Presentation" چشماش گرد می‌شه که یعنی‌چی؟ من نمی فهمم یا تو کتابای ما اشتباه نوشتن که برای تصدی هر گونه پست مدیریتی حداقل یک زبان رایج خارجی نیازه یا اینجا یه مشکلی داره! بعد هم میگه من نمی دونم Presentation چیه خودتون یه دونه از همونا برام درست کنین!

نتایج:

۱.۱) دوست معقول یه نعمت بسیـــار بزرگه

۲.۱)هرچی برای آدم خِنگ ( حالا در هر پست سازمانیی که باشه) توضیح بدی باز اون حرفِ خودش رو میزنه؛ بهتره از روش " همین که هست" استفاده کنین بهتر جواب میده، حداقل این‌بار که داد.

۳.۱)هیچ وقت به طمع یه قرارداد تا کرج اونم از جاده مخصوص نروید که ممکنه مدیر عامل یه کارخونه با بعضی مفاهیم اونقدر نا‌آشنا باشه که مجبور بشه شنبه با یکی مشورت کنه!

۴.۱) پنجشبه بعدازظهر به فکر بستن قرارداد جدید نباشید که از انجام قراردادهای قدیمی نیز عاجز خواهید ماند.

0 comments
...........................................................

The sky will widen
We had enough of it
To live in the ruins of the sleep
In the low shade of the rest
Tiredness of the abandonment
. by Paul Eluard

Note on Nothing

Home

E-mail

Archive

Links

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  Blogroll Me!

  Powered By Blogger TM

:Recent Posts
سوگ‌سروده هشتم
Venus Transit
قانون مجازات جرائم رایانه‌ای
واگویه‌ها
Nothing to say
Miscellaneous
گسل‌هاي تهران
Nostalgia
Template جديد
New template has lunched!