...
کسانی هستند که این هم برایشان کافی نیست.
حتا شرشر باران به گوششان می رسد
خنکیِ قطرهها را رویِ گردن و پشت احساس میکنند
پل و آدمها را که نگاه میکنند
انگار که خودشان را دیده باشند
در همان دویدنی از جادهیِ بیپایان
که هرگز پایان نمیگیرد،
جادهای برایِ طی کردن، تا ابد
و آنقدر گستاخند که خیال میکنند این واقعیت دارد.
"شیمبورسکا"