به باد که در گذار از درختان ترانه ای شد،
هیچ مهم نیست که امروز چه روزیه، اصلاً مهم نیست که امروز چهار شنبه، 2002/11/20 یک روز زوجه. اهمیتی نداره، من می نویسم.
بهتره از یک خاطره شروع کنم، سالها قبل، خیلی پیشتر ها یعنی میلیونها سال پیش وقتی کودکی خردسال بودم...
بیشتر شبیه افسانه شد تا خاطره!
بگذار از آیندهام بگویم، بعد از اینکه درسم را تمام کردم وقتی همۀ علوم را به تمامی آموختم یعنی در سال n-1 قصد دارم...
این هم که شبیه داستانهای Sci-Fi شد.
پس بگذار از حال بگویم ، دقیقاً در این لحظه...
نمی شه ! آخه لحظهها برای لحظهای می پایند.
اصلاً بهتره از خودم بگم، خارج از بعد زمان(با عرض پوزش خدمت فیزیک دانان و فیزیک دوستان) از وجود مجرد ِ خودم... نه، این هم ارزش وقت گذاشتن را نداره!
پس میتونم بپردازم به اینکه امروز چهار شنبه بود و یکی از روزهای زوج هفته!
آره این بهتره، ملموستره، حتی شاید از همه چیز مهمتر باشه!