سالیانی است که گنجشک کوچکی را می شناسم شاد و آواز خوان، چندی است اما که گجشک کوچکم ترانههای شادیش را یکسر به فراموشی سپرده . گاه گاهی آوای نه چندان شادش را از روی شاخه درختی می شنوم . از صدایش پیدا ست که سر در میان پرهایش فرو برده و به دورها خیره شده.
در آن دورها چه را می جویی دوست کوچکم؟