Tuesday, December 31, 2002

Fade to black

0 comments
...........................................................

Sunday, December 29, 2002


قناری گفت: کُرۀ ما
کُرۀ قفس ها با میله های زرین و چینه‌دان چینی.

ماهیِ سرخِ سفرۀ هفت سین‌اش به محیطی تعبیر کرد
که هر بهار
متبلور می شود.

کرکس گفت: سیارۀ من
سیارۀ بی همتایی که در آن
مرگ
مائده می آفریند.

کوسه گفت: زمین
سفرۀ برکت خیزِ اقیانوسها.

انسان سخنی نگفت
تنها او بود که جامه بر تن داشت
و آستین‌اش از اشک تر بود.


"شاملو"

0 comments
...........................................................

Friday, December 27, 2002


نگرانم ولی نمی خوام فکرهای نا خوشایند کنم.
از بس که این چند روز اخیر تحت فشار بودم، ترجیح میدم که حرفی نزنم به جاش اکتفا می کنم به شعری از مارگوت بیکل شاعر توانایِ آلمانی:

بسیار وقتها
با یکدیگر از غم و شادی خویش سخن ساز می کنیم

اما در همه چیزی رازی نیست
گاه به سخن گفتن از زخم‌ها نیازی نیست
سکوتِ ملال‌ها از راز ما
سخن تواند گفت.

0 comments
...........................................................

تقدیم به کسی که روزگار خاکستریم را به رنگ اخگران آتش کرد:


0 comments
...........................................................

Tuesday, December 24, 2002



If It Be Your Will

If it be your will
That I speak no more
And my voice be still
As it was before
I will speak no more
I shall abide until
I am spoken for
If it be your will
If it be your will
That a voice be true
From this broken hill
I will sing to you
From this broken hill
All your praises they shall ring
If it be your will
To let me sing
From this broken hill
All your praises they shall ring
If it be your will
To let me sing

If it be your will
If there is a choice
Let the rivers fill
Let the hills rejoice
Let your mercy spill
On all these burning hearts in hell
If it be your will
To make us well

And draw us near
And bind us tight
All your children here
In their rags of light
In our rags of light
All dressed to kill
And end this night
If it be your will

If it be your will.



By L.Cohen


0 comments
...........................................................

Sunday, December 22, 2002

یلدا:


یلدایی ترین یلدا رو دیشب تجربه کردم، نشسته بودم کنار آتش و حافظ، خوشبختانه کسی هم سراغی از من نداشت. نوبت به حافظ که رسید دنبال من هم گشتند. خواندم و گریستم، گوش کردند و لبخند زدند. نصیب من هم از حافظ این شد که تو post قبلی نوشتم.
دانست که خواهد شدنم مرغ دل از دست             وز آن خط چون سلسله دامی نفرستاد

0 comments
...........................................................

اینم نظر حافظ:


صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت              ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت
گل بخندید که از راست نرنجیم ولی             هیچ عاشق سخن سخت بمعشوق نگفت
گر طمع داری از آن جام مرصع می لعل             ای بسا دُر که بنوک مژه‌ات باید سفت
تا ابد بوی محبت بمشامش نرسد             هر که خاک در میخانه برخساره نرفت
در گلستان ارم دوش چو از لطف هوا             زلف سنبل بنسیم سحری می آشفت
گفتم ای مسند جم، جام جهان بینت کو             گفت افسوس که آن دولت بیدار، بخفت
سخن عشق نه آنست که آید بزبان             ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت‌و‌شنفت
اشک حافظ خرد و صبر بدریا انداخت             چکند سوز غم عشق، نیارست نهفت

0 comments
...........................................................

Friday, December 20, 2002

بنویسم که چه، آنچه نوشتنی‌ست تو خود نیک میدانی و آنچه نوشتنی نیست، نوشتنی نیست!

0 comments
...........................................................

Wednesday, December 18, 2002


به طرز احمقانه ای قسمتی از آرشیوم پاک شده.
!?Who cares

0 comments
...........................................................


گاه آرزو می کنم
ای کاش برای تو پرتوی آفتاب باشم
تا دستهایت را گرم کند
اشک‌هایت را بخشکاند
و خنده را به لبانت باز آرد،
پرتو خورشیدی که
اعماق تاریک وجودت را روشن کند
روزت را غرقۀ نور کند
یخ پیرامونت را آب کند.


"مارگوت بیکل"

0 comments
...........................................................


شبنم و برگ‌ها یخ زده است و
آرزوهای من نیز
ابرهای برف‌زا برآسمان در هم می پیچد
باد می وزد و
توفان در می رسد
زخم های من
می فسرد.


"مارگوت بیکل"

0 comments
...........................................................

!Hang over

عجب روزی بود دیروز.
ساعت چهار عصر، از خونه زدم بیرون، یه پارک خلوت می شناسم روی یه تپۀ بلند مشرف به همۀ تهران.
رفتم اونجا، وقتی به خودم اومدم دیدم ساعت هفت شده و کلی هم برف نشسته روم.
بعدش هم برای اولین بار تو زندگیم خواستم ساعت 9 شب بخوابم که نتیجه‌اش این شد که دو ساعت بعد بیدار شدم و دیگه نخوابیدم.

0 comments
...........................................................

Tuesday, December 17, 2002


خاکستری خاکستری خاکستری

گیجم گیج

0 comments
...........................................................

Saturday, December 14, 2002

هبوط

برگشتم،
از صداقت برف به تزویر دود و دوده!

0 comments
...........................................................

Thursday, December 12, 2002



امروز دریا رو دیدم، شاید دلیلش تو بودی!

0 comments
...........................................................

Wednesday, December 11, 2002



هنوزهم تو این شهر میشه زیبایی رو حس کرد



0 comments
...........................................................

Nostalgia

ساعت 5 عصر، روزی از هفته، یک خیابان خلوت، گوشه‌ای از شهر، باران.
آسفالتِ خیس صادقانه نورها را منعکس می کند.
قطراتی از گذشته به شیشه هجوم می آورند،
به جز از لابه‌لایِ قطرات، چیزی دیدنی نیست.
لحظات مثل دودی که از شکاف پنجره فرار می کند، می روند.
شیشه خیس به تمامی،
و تیغۀ برف‌پاکن، گذشته‌ها را با خود می برد

- سلام

0 comments
...........................................................

Tuesday, December 10, 2002


دیروز فکر می کردم مشکل کتابیم حل شده ولی امروز دوباره همش تموم شد و من موندم بی کتاب!

0 comments
...........................................................

Monday, December 09, 2002

!A Bookworm

سال سوم دبستان بود که شروع کردم به مطالعۀ جدی، با کتابهای عزیز نسین شروع کردم سال چهارم دبستان با تمام کردن دورۀ کارهای ترجمه شدۀ آسیموف این روند رو ادامه دادم. اول راهمنایی بودم که کتابهای کلارک رو شروع کردم، دورۀ دبیرستان با کتابهای هگل، مارکس، کانت، نیچه، و انگلس، راسل و همزمان هسه، اشتاین بک، ژید،کامو، تولستوی، بُل،مارکز، چخوف و شاعرانی چون گوته، فردوسی، مولانا، عطار، اسفندیاری، سپهری، ثالث، شاملو، بیکل، هیوز، لورکا،فاکنر،کرو،الوار، پوشکین، و بسیاری نویسنده و شاعر و نمایشنامه نویس که حتی نامشان را به خاطر نمی آرم سپری شد، سال بعد به خواندن سه نمایش نامۀ مشهور شکسپیر یعنی هملت اتللو و مکبث به زبان اصلی گذشت و بعد پراکنده خوانی شروع شد حالا هم دیگه دچار کمبود کتاب شدم اصلاً نمی دونم چی بخونم کسی میتونه کمک کنه البته باید بگم که ناولیست های ایرانی رو اصلاً قبول ندارم مگر اینکه عسکش ثابت بشه! البته باید اعتراف کنم کتابهای آقای قاسمی دارن وسوسه‌ام می کنن!

0 comments
...........................................................

Sunday, December 08, 2002

?...What if

0 comments
...........................................................

Thursday, December 05, 2002

Illusion




چشم در چشم آتش
خیره، مبهوت،
اینک معجزۀ جاودان

رقص شعله ها و پرواز خیال
وجودم منکسر بر دیوار
پُر می شوم، لبریز، سرریز

پلکهایم حائلی می سازند بین آتش و من
هنوز می سوزد
بازهم شعله‌های آتش، درون
آتش در برم می گیرد
میان آتش و آتش چه سود حائل
به سویی می خزد
نیست
سرما در خلاء ذهن جولان می دهد.

0 comments
...........................................................

Wednesday, December 04, 2002


کو تا دفعۀ بعد!((:

0 comments
...........................................................

Sunday, December 01, 2002


به نجوا در گوشش گفتم، نشنید.
بلند تر تکرار کردم، باز هم
واین بار بلند تر... پرنده از شاخه پرید.

0 comments
...........................................................

The sky will widen
We had enough of it
To live in the ruins of the sleep
In the low shade of the rest
Tiredness of the abandonment
. by Paul Eluard

Note on Nothing

Home

E-mail

Archive

Links

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  Blogroll Me!

  Powered By Blogger TM

:Recent Posts
Boogie Street
Dream
THEOCRACY
The bottleneck
Sword
Patience
(!Web (the natural one
Wonder
Departure
Accusation